گروه آموزشی جغرافیای مدارس جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور

این وبلاگ توسط گروه جغرافیای مدارس جمهوری اسلامی ایران در قطر مدیریت می شود .

گروه آموزشی جغرافیای مدارس جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور

این وبلاگ توسط گروه جغرافیای مدارس جمهوری اسلامی ایران در قطر مدیریت می شود .

بدخشان

 

بدخشان سرزمینی شامل پاره‌ای از شمال خاوری افغانستان و جنوب خاوری تاجیکستان می‌باشد.

در مارس ۱۸۹۵ به موجب توافقاتی که میان بریتانیا و روسیه در لندن صورت گرفت، بدخشان میان افغانستان و خان‌نشین بخارا تقسیم شد و بر پایه این توافق بدخشان کوهستانی تابع بخارا باقی ماند و سرزمین‌های جنوبی مسیر آمودریا به افغانستان (ولایت بدخشان) پیوست. 

ولایت (استان) بَدَخشان  یکی از ولایت‌ها(استان‌ها)ی کشور افغانستان است. بدخشان در شعرهای شاعران به کیفیت لعل خویش معروف بوده‌است. بدخشان در شمال شرقی افغانستان واقع است. این استان در سال ۱۸۹۶ میان دو امپراتوری بزرگ (روسیه تزاری و بریتانیا) به دو بخش تقسیم گردید. یک بخش این استان تحت نام بدخشان روسیه و بعدا منطقه خودگردان کوهستانی بدخشان شوروی با مرکزیت شهر خاروغ به روسیه تعلق گرفت، و بخش دوم با مرکزیت شهر فیض‌آباد به امارت افغانستان پیوست. روسیه و انگلیس آمودریا (جیحون) را به عنوان مرز طبیعی پذیرفته و توسط ستونهای مرزی نشانه‌گذاری شد. در سال ۱۹۱۷ بعد از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه بدخشان روسیه به شوروی در تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان تعلق گرفت.

§==فرهنگ و نژاد== مساحت بدخشان افغانستان ۴۷۴۰۳ کیلومتر مربع بوده و جمیعت آن بالغ بر یک میلیون و هفتصدو پنجاهزار نفر است، اکثریت باشندگان این استان را تاجیکان تشکیل داده و به زبان فارسی حرف می‌زنند.در بدخشان زبانهای دیگری به نام زبانهای پامیری (از خانواده زبانهای ایرانی شرقی) هنوز زنده هستند، و مردم به آنها تکلم می‌نمایند.مردم بدخشان دارای اصلیت آریائی بوده و از اصیلترین قبایل ساکن در افغانستان میباشند. اکثر مردم این استان باسواد بوده و به ارزشهای دینی خود سختگیر اند.

جغرافیای طبیعی

بدخشان دارای کوههای بلند و رودخانه‌های خروشان است، فراورده‌های عمده این استان گندم، جو، جودر (گندم سیاه)، جواری (ذرت)، و ارزن است، از جمله میوه‌های این استان توت و چارمغز (گردو)، زردآلو، آلوبالو و سیب آن مشهور است.سیب بهارک و چارمغز سرغیلان درین ولایت از شهرت خوبی برخوردار است. بدخشان به داشتن معادن لعل، لاجورد، زمرد، فیروزه و طلای خویش دارای شهرت است. عمده ترین مخزنهای طبیعی آن، در یمگان لاجورد به حجم سه صدکیلومتر طول و ۴۷ کیلومتر عرض، و معدن لعل در سرغیلان که ازان به علت عدم مشخص بودن محل آن استفاده صورت نمیگیرد، میباشد. در نتیجه برسیهای که اخیراً در مورد نفت در افغانستان صورت گرفته‌است، این استان را دارای زخایر بزرگی نفتی تثبیت نموده‌اند. این استان با جمهورهای تاجیکستان، پاکستان و استان سینکیانگ جمهوری مردم چین دارای مرز مشترک است.

کوه‌های مهم این استان خواجه‌محمد، هزارچشمه و سفیدخرس نام دارند. رودخانه‌های مهم آن عبارت‌اند از رود کوکچه، واخان، انجمن، وردج، تگاب، تنگی شیوا، پامیر، جرم، چاهیل در سرغیلان، آغرده در غارسپان، غوری‌سنگ، درواز، راغ.ولایت بدخشان ۵۳ فیصد منابع آبی افغانستان را داراست.

بلند ترین قلهِ کوه‌های هندوکش در خاک افغانستان بنام «نوشاخ» درین ولایت قرار دارد.پامیر که به نام بام دنیا معروف است، درین استان موقیعیت دارد.

دریاچه (در فارسی افغانستان جهیل)‌های آن شیوا، سرغیلان زرقل و چقمقین نام دارند.

بدخشان از جمله ولایات افغانستان است که بیشترین قشر تحصیل کرده را در طول تاریخ داشته است. شخصیت های نامور دانش، امثال، مرزا عبدالقادر بیدل، ابوالحسن البدخش، مولانا شاه جی بدخشی، مولانا عبدالله بدخشی، جمشید خان شعله، مولانا غیاثی، صائب راغی، مصرع راغی، مولانا زیرک درایمی، و صدها دانشمند و فرهیختهء علوم اسلامی دیگر در گذشته و حال از بدخشان هستند. شخصیت های سیاسی بدخشان؛ شاه ولی خان دروازی مشاور و جانشین امان الله خان، طاهر بدخشی، استاد برهان الدین ربانی رهبر جهاد و دیگر سیاستمداران بدخشان قابل ذکر اند. بدخشان امروز هم دارای بزرگترین شخصیت های علمی، سیاسی، نویسندگان، مولفان و شاعران است که می توان از جمله از اشخاص ذیل نام برد: استاد نعمت الله شهرانی، استاد محمد موسی توانا، استاد بیان، داکتر قاری محمد ایاز، استاد محمد نظیف شهرانی، استاد محمد میرویس غیاثی، قاضی عبدالحق عتید، استاد عبدالباری ابراهیمی، استاد داد محمد خاشی، و دیگران... بدخشان در شعر و ادبیات در طول تاریخ و حتی امروز سر آمد روزگار است. مولانا نائل کشمی، عبدالودود نائل لاجوردین شهری، سودا، یزدان یار، واصل لطیفی، غفران بدخشی، داکتر صبغت الله خاکساری، و... از جمله شعرای معاصر هستند و صدها شاعر دیگر... یگانه طنز نویسی مشهور افغانستان «نجیب الله دهزاد» از بدخشان است. در طول هشت دهه آخر همهء قوانین اساسی افغانستان در چند دوره، تحت اشراف یک بدخشی تدوین شده است؛ شاه محمد ولی خان دروازی، عبدالله یفتلی، نعمت الله شهرانی و... بزرگترین متن روحانی تصوفی «مکتوبات امام ربانی مجدد الف الثانی» توسط دو نفر علمای بدخشان به رشتهء تحریر در آمده است. بدخشان؛ در همهء متون ادبی جهان و بویژه فارسی کهن، نسبت شهرت لعلش جایگاه ویژه داشته است و ادیبان و شعرا آن را در پهلوی عقیق یمن مثال زده اند.

اماکن تاریخی

از اماکن تاریخی آن می‌توان از ویرانه‌های بهارک (که در حاشیه شهر تاریخی بهارستان و لان شی آباد شده‌است)، اشکاشم و توپخانه زیباک و مقبره ناصر خسرو نام برد.

ولایت خودمختار کوهستان بدخشان (به خط سرلیک : Вилояти Мухтори Кӯҳистони Бадахшон) ولایتی (استانی) است در جنوب شرق تاجیکستان.

این ولایت از جنوب با افغانستان و از شرق با چین همجوار است. این ولایت دارای مساحت ۶۳۷۱۰ کیلومتر میباشد.

مرکز آن شهر خاروغ است.

ولایت خودمختار کوهستان بدخشان ۴۰ درصد از مساحت کشور تاجیکستان را در بر می‌گیرد. جمهوری چین بر بیشتر خاک این ولایت به عنوان بخشی از استان سین‌کیانگ ادعا دارد.

پرونده:Tj4-kaart.png

با این که استان بدخشان تاجیکستان بزرگ ترین منطقه این کشور است و چهل و پنج درصد مساحت آن را تشکیل می دهد، تعداد جمعیت آن کمتر از دیگر استان هاست.

منطقه خودمختار کوهستان بدخشان رسماً در ژانویه ۱۹۲۵ تشکیل شد و پس از تأسیس جمهوری تاجیکستان در سال ۱۹۲۹، منطقه بدخشان نیز جزئی از این جمهوری گشت. طی دهه ۱۹۵۰ بسیاری از مردم بومی کوهستان بدخشان که به پامیری‌ها معروفند به اجبار به مناطق جنوب غربی تاجیکستان کوچانده شدند. پس از استقلال تاجیکستان از شوروی، نام منطقه خودمختار کوهستان بدخشان به ولایت (استان) خودمختار کوهستان بدخشان تغییر کرد.

در جریان جنگ داخلی تاجیکستان که از ۱۹۹۱ آغاز شد، حکومت محلی ولایت خودمختار کوهستان بدخشان در سال ۱۹۹۲ اعلام استقلال کرد. در جریان جنگ داخلی، بسیاری از پامیری‌ها هدف حملات کشندهٔ گروه‌های رقیب قرار گرفتند و بدخشان یکی از دژهای گروه‌های مخالف دولت شد. مدتی بعد ولایت خودمختار کوهستان بدخشان اعلام استقلال خود را ملغی کرد.

با این که استان بدخشان تاجیکستان بزرگ ترین منطقه این کشور است و چهل و پنج درصد مساحت آن را تشکیل می دهد، تعداد جمعیت آن کمتر از دیگر استان هاست. دلیل آن هم موجودیت کوه های بلند و فراخ نامسکون در این منطقه است. همین کوه ها باعث شده اند که بیش از۲۰۰هزار تن مردم ساکن این استان به هفت زبان گوناگون صحبت کنند که همگی از خانواده زبان های ایرانی شرقی هستند. نما و ساخت خانه های آنها نیز متفاوت است: هر اتاق پنج ستون دارد و در وسط سقف آن روزنه ای هست که به زبان های پامیری (بدخشی) به آن "روز" می گویند.

کوهسار بلند بدخشان نه تنها زبان های باستانی مردم منطقه را حفظ کرده، بلکه آیین ها و رسوم آنها را نیز از دستبرد روزگار ایمن نگه داشته است. مراسمی که پیشینه ای هزاران ساله دارد و با آیین های پارسی گویان تاجیکستان تا اندازه ای متفاوت است.

موسیقی در فرهنگ مردم بدخشی جایگاه ویژه ای دارد و در هر منزل بدخشی حتما دف و رباب را می توان یافت. همه نواختن این سازها را از کودکی می آموزند، وگرنه در میان هم ـ روستائیان خود به بی هنری مشهور خواهند شد.

موسیقی نه تنها در بزم های شادمانی، بلکه در مراسم سوگ هم طنین می اندازد. "چراغ روشن" نام مراسمی است که در پی مرگ یک عضو خانواده انجام می شود. در این آیین دوستان و پیوندان متوفی دورهم می نشینند و "مدا" می خوانند. "مدا" مدحیه و مرثیه های ویژه است که غالبا از اشعار جلال الدین بلخی، حافظ و سعدی شیرازی برگزیده می شود و یک نفر در طول مراسم مرثیه ها را به زبان محلی توضیح می دهد. در روز سوم درگذشت عضو خانواده چراغ خانه را از ساعت هشت شامگاه تا چهار بامداد روشن نگه می دارند و پشت سر هم "مدا" می خوانند. این سنت برای دلداری بازماندگان متوفی انجام می شود.

مراسم عروسی بدخشی ها نیز کاملا از عروسی های دیگر منطقه های تاجیکستان متفاوت است؛ از موسیقی آن گرفته تا رقص و پایکوبی و آیین های مختلف سلام گفتن عروس به خوشدامن (مادر شوهر) و آوردن شیر و روغن برای عروس و داماد و پوشش آنها. لباس عروس بدخشی به هنگام ورود به خانه داماد سرخ است که به باور مردم منطقه، رنگ آفتاب و زندگی است. یعنی به جز از چادر سپید عروس، دیگر همه اجزاء پوشش او، پیراهن و روسری و کفش و زر و زیور عروس، قرمزی است.

مردم محلی به جشن عروسی که غالبا در فصل های پاییز و زمستان برگزار می شود، "سور" می گویند. "دف بزم" یکی از آیین های عمده عروسی در بدخشان است. زنان و مردان دف های بزرگ بدخشی را با بالا و پایین می آرند و می زنند که این نحوه دف زنی هم ویژه همین منطقه است. صدای دف در طول مدت بدرقه داماد به خانه عروس و همین طور پیشواز او و گسیل عروس به خانه داماد با آواز مردان و زنان آوازخوان می پیچد.

نگاهی به مسئله قره باغ

نگاهی به مسئله قره باغ 

در این مقاله میخواهیم "مسئله قره باغ علیا " که سالهای سال در محافل بین المللی مختلف مطرح میگردد بحث نمائیم .موجودیت ترکها در قره باغ علیا که تا قرن هفتم میلادی به گذشته بازمیگردد ، توسط ارامنه اشغالگر تماما از بین رفته است .

قره باغ علیا گرچه از نظر تاریخی سرزمین ترکها بحساب میآید ولی بیش از ده سالست که تحت اشغال ارامنه قرار دارد .ترکهای آذربایجان ساکن این منطقه از خانه و کاشانه خود بیرون رانده شده و در شرایطی بس دشوار زندگی میکنند . مسئله قره باغ مابین آذربایجان و ارمنستان گذشته ای بس دیرینه داشته و موجبات قتل عام ها و تبعیدهای بسیاری را فراهم آورده است . قره باغ منطقه ایست که با رودخانه های کر ، ارس ، دریاچه گوکچه ، دشت و کوهستانی مرتفع احاطه شده و در عین حال نام خان نشینی است که در اواسط قرن هفدهم در این خاکها شکل گرفته است . در واقع قره باغ از این نظر که میتواند دیگر مناطق آذربایجان ، ارمنستان و ایران را از آن کنترل نمود دارای اهمیت ژئوپلیتیک بسیاری است . در اصل نباید مناطق قره باغ و قره باغ علیا را یکی دانست زیرا قره باغ علیا بمساحت 4329 کیلومتر مربع تنها بخشی از منطقه وسیع قره باغ است . قره باغ از شهرستانهای آغدام ،ترتر،یواله ،فضولی،بیلگان ،قبادلی،جبرائیل ، مینگه چویر ،آغجابدی ، خواجوند ،شوشا،خان کندی ،لاچین ،کلبجر ،خانلار ،گوروس ،آق دره ، برده ،زنگزور و خادروت تشکیل مییآبد . در حالیکه قره باغ علیا بمرکزیت خان کندی شوشا ،آق دره ، مادروت،خواجاوند و آسکرون را در دل خود جای میدهد .

سئله قره باغ که گذشته ای دیرینه دارد با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیشین در نیمه دوم دهه 1980 ، با ادعای تصاحب منطقه قره باغ علیا توسط ارمنستان دوباره مطرح گردید . ادعای تصاحب منطقه قره باغ علیا توسط ارامنه در واقع از جمعیت زیاد آنها در این منطقه نشات میگیرد . در اینکه بیشتر جمعیت منطقه را ارامنه تشکیل میدهند جای تردید نیست . بر اساس سرشماری سال 1989 ، 75 درصد جمعیت قره باغ علیا را ارامنه و 25 درصدشان را نیز ترکهای آذربایجان تشکیل میدهند .علت اصلی جمعیت بالای ارامنه در این منطقه ، سیاستهائی است که روسیه اعصار پی در پی برای کنترل قفقاز دنبال کرده است .از طرف دیگر موجودیت ارامنه و ارمنستان در قفقاز برای روسیه غیر قابل انصراف بوده و همین موضوع تز قره باغ علیای ارامنه را تقویت میبخشد . در حالیکه آذربایجان با استناد بر سوابق تاریخی و حقوقی منطقه قره باغ علیا را حق مسلم خود میداند که از طرف محافل بین المللی مورد حمایت قرار میگیرد . آذربایجان در این راستا تنها از سوی ترکیه حمایت گردیده و در مقابل آن ارمنستان با حمایت از سوی روسیه ، ایران و کشورهای غربی همانند فرانسه به اشغال خاکهای آذربایجان ادامه میدهد . بعبارتی دیگر ارامنه نمیخواهند تا منطقه قره باغ علیا که بخشی ا زرویای کذائی ارمنستان بزرگشان میباشد را از دست رها سازند . 

برای درک هرچه بهتر این مسئله و پی بردن بعمق حقایق باید نگاهی بتاریخ و وقایع آن بیاندازیم . قره باغ علیا بخشی از خاک آذربایجان بوده و با سیاستهای روسیه در قفقاز بتاریخ قرن هجدهم ، جمعیت ارامنه در آن رو به افزایش گذاشت بطوریکه ارامنه ادعای تصاحب و تعلق آنرا در میان گذاشتند . ارامنه که اکثریت جمعیت منطقه را تشکیل میدادند خواستار وابسته شدن قره باغ علیا به ارمنستان گردیدند . قره باغ در زمان حکمرانی سلطان مراد سوم عثمانی بدولت عثمانیان پیوست . قره باغ که تا قرن هجدهم مابین صفویان و عثمانیان رد و بدل میگردید ،سرانجام به ایران واگذار گردیده مدتی بعد نیز خان نشینی قره باغ توسط پناه علی بیگ در آن شکل گرفت . خان نشینی قره باغ تا سال 1826 که توسط روسیه تزاری اشغال گشت بمقیاسی وسیع مستقل محسوب میشد .با تسخیر منطقه توسط روسها ساختار دموگرافیک قره باغ نیز بسرعت تغییر داده شد . سیسیانوف ژنرال روسی در سال 1805 میلادی قره باغ را از لحاظ جغرافیائی دروازه آناطولی ، ایران و آذربایجان خوانده و پیشنهاد نمود تا برای تغییر توازن منطقه بنفع خود عناصر مسیحی را در بین مسلمانان جای دهند . در این راستا بسال 1825 و 1826 ، هجده هزار نفر از ارامنه پادشاهی قاجار و در سال 1828 نیز پنجاه هزار نفر ارمنی در این خاکها جای داده شدند . در سالهای 1828 و 1829 و جنگهای عثمانیان و روسیه ، روسها که شرق آناطولی را تا ارزنجان اشغال کرده بودند ، بالغ بر صد هزار نفر ارمنی را از ایران بسوی قفقاز کوچ داده و در مناطق ایروان و نخجوان اسکان دادند . در دهه 1830 نیز ارامنه بسیاری از ایران و دولت عثمانی به قره باغ کوچ داده شده و بدینترتیب توازن جمعیتی قره باغ کاملا تغییر داده شد .در واقع روسها بعد از قرارداد ادیرنه بسال 1828 و عهدنامه ترکمنچای ارامنه آناطولی و ایران را دعوت به اسکان در قره باغ نمودند . بدینترتیب روسها که ارامنه را همواره بعنوان اهرمی در مقابل ترکها میپنداشتند ،موجودیت ارامنه در قره باغ ، این منطقه کوهستانی و استراتژیک را مورد حمایت قرار دادند .

ارامنه که با حمایت روسها جمعیتشان روزبروز افزایش مییافت در سالهای 1829 و 1830 میلادی دست بشورش زده و به مناطق اسکان ترکها حمله کردند .منطقه بعد از سال 1905 و انقلاب کبیر روسیه شاهد درگیری جدی مابین ترکها و ارامنه گردید .جمهوریهای ارمنستان و آذربایجان بعد از کسب استقلال کوتاه خود در آن سالها برای حاکمیت بر قره باغ مبارزه ای بی امان را آغاز نمودند .ارامنه قره باغ نیز در سال 1918 شورشی بزرگ را دامن زده و به اماکن اسکان و کارترکها حمله بردند . سرانجام ارتش ترک با ورود به باکو و انجام عملیاتی در قره باغ توانست مقابل این قتل عام را بگیرد . بعد از متارکه نامه مندرس ، ارتش ترک منطقه را ترک گفته و بدنبال آنها انگلیسیها وارد قره باغ شدند .انگلیسیها در آغاز سیاستی به نفع ارامنه و گرجیها در پیش گرفته ولی بعدها تعلق قره باغ به آذربایجان را اعلان نمودند .ارامنه قره باغ از سال 1920 دوباره دست به قتل عام ترکهای آذربایجان زده و اقدامات خود در ضمیمه قره باغ به ارمنستان را فراهم ساختند .در حالیکه نیروهای آذربایجان سعی داشتند تا شورش ارامنه قره باغ را خاموش سازند ، ارتش سرخ شوروی وارد باکو گردیده و جمهوری آذربایجان را از میان برداشت .

مابین آذربایجان و ارمنستان سه منطقه قره باغ علیا ، نخجوان و زنگزور وجود دارد. زنگزور که آذربایجان ونخجان را از همدیگر جدا میسازد ، به ارمنستان محول گشت .جایگیری این منطقه مابین آذربایجان و نخجوان در واقع بخاطر ممانعت از همسایگی آذربایجان و ترکیه بود .نخجوان بعدها با تصمیمی مابین روسیه ، ترکیه ، آذربایجان و ارمنستان به جمهوری خود مختار تبدیل شده ئ تحت حاکمیت آذربایجان قرار گرفت . قره باغ علیا نیز بسال 1923 توسط روسها داخل مرزهای آذربایجان قرار گرفت